بسم رب الشهداء
ساعت:18:30 تهران
24 آذرماه 1385
جمعه سیاسی برای کشورمان!
ولی چقدراز قاعده این بازی آگاهی داشتیم یا خواستیم داشته باشیم و سر زیر برف نکردیم !
پیرمردی که در گوشه ای ایستاده و ناامیدانه به لیست بلندبالای روبروی خود چشم دوخته بود.
بابا جان برام لیست پر می کنی؟جوان : باشه و بی تفاوت می گذرد و شروع می کند با سرعت و با دقتی خاص جستجو کردن دربین اسامی لیستها
از جستجوی جوان می توان متوجه شد که دنبال اسم خاصی نمی گردد و هر که نامش آشناترباشد روی کاغذ سبزرنگ جاخوش می کند
بدون انکه بداند سابقه فرد مذکور مثبت است یا منفی، به درد این کار میخورد یا نه
حال من و پیر مرد !
بابا بده من برایت پر کنم
پیر مرد: دستت درد نکنه بابا،اسم کی را بنویسم ؟
پدر جان،برگه سبز رنگ برای مجلس خبرگان است و ...
پیر مرد: بابا اقای(...)زیاد توی تلویزیون میاد از قدیم بوده اند،اسم او را بنویس.
بعدی ...
هرچی خودت می خوای بنویس!
ما که نمی خواستیم شب از وجدان درد خوابمان نبرد به او گفتیم که پدر جان ،اگر کسی را نمیشناسید خالی بگذارید!او هم که انگار می خواست زودتر از دست این مسئولیت مهم خلاص شود به سرعت گفت:اره بابا . ما هم یک ضربدر بزرگ زیر نام اقای ( ... )کشیدیم و خلاص.
مرد میانسالی که در ان صف طولانی نوشته هایی را در دست من دیده بود(البته با نگاه تعجب)به سرعت به سمت من امد و گفت:جوان ،دنبالت بودم،تو که بلدی برای من هم مینویسی . قبل از اینکه جوابی به او بدهم دستی روی شانه ام خورد،برگشتم دیدم که ناظر است . گفت:اقا مبادا از روی لیستت برای کسی بنویسی! لیستت را هم با خودت ببر.گفتم:چشم اقا.و ان مرد میانسال در بین جمعیت گم شد؟
اه راستی در حین بیرون امدن(البته با لیستهایم)،سئوال دیگری را هم توانستم پاسخ گویم،در جواب شخصی که پرسید:اقا،مجلس خبرگان به 2نفر باید رای بدهیم وشوراها به12نفر؟
و من در حین جواب دادن به او،به این فکر میکردم که،چرا ما مردم به این راحتی حق انتخاب صحیح را از خود می گیریم چرا؟