بسم رب الشهدا
سلام
دلتنگ بودم . بحث روز پدر بود و نامه نوشتن برای پدر و جایزه گرفتن .
دلتنگ بودم . به فکر افتادم که نامه ای بنویسم . دیدم چه بهتر و با صفاتر از اینکه برای تو بنویسم ای شهید . ای که عنوانت ، روح بخش دل انسان ها بوده و هست . تو لبان تشنه ما را به نور واژه های تکبیرت سیراب نمودی . تو لحلحظه های سرد و بی روح زمین را با خون خود گرمی بخشیدی و زمین خفته را بیدار ساختی . با تو هستم ، ای گل سرخ شهادت ، ای شهید .
شهید ای پایگاه قیام و ای شهر دل . ای دریای بی کران خون من . همانند نگین سرخ زمین ، دوستت دارم و یاد لحظه های رویایی تورا در سرزمین آتش و عشق ، بر قلب کوچکم حک خواهم کرد .
ای شهید ، تو از دریای موج آفرین خلق گذشتی و از سکوت به فریاد رسیدی . ای شهید ، تو طلوع آزادی بودی و زمین را باحضورت ، شور و نشاط بخشیدی ! ای شهید ، پرسشی دارم . آیا تو پدرمن را می شناسی ؟ گویا در بین شماست .
می دانی ، پدرم را زیاد بخاطر نمی آورم ، یا بهتر بگویم ، هیچ چیز از او بیاد نمی آورم ! چون من چند ماهه بودم که او به شما پیوست . اگر او را یافتی ، سلام پرمحبتم را به او برسان و به او بگو که هیچ وقت کارهایم را بر خلاف نظرش انجام نخواهم داد . به او بگو که دوستش دارم و زمین را به یاد او و همه شهیدان چراغانی خواهم کرد . پرچم سرخ رنگ سرور و سالار شهیدان را بایاد همه آنها برافراشته خواهم کرد و فریاد « الله اکبر » و صلواتهای عاشقانه را به سوی شما آ«دن طلب خواهم کرد . به همه شهید ان بگو که من هر پنجشنبه شب ، با دعا کمیل به دیدارتان خواهم آمد . و سرتا سر مزارتان را بوسه خواهم زد تابوی بهشت را احساس کنم . پنجشنبه ها ، ناقوس شب، از بام هزاران خانه به صدا در می آید و کبوتران حرمتان به پرواز در می آیند .
زبانم الکن است و دیگر یاریم نمی کند . فقط اینکه حتماً شفاعت ما را نزد سرورمان حسین بن علی ( علیه السلام ) بکنید تا بار گناهانمان سبکتر شود . دیگر مزاحم گردشتان درباغ بهشت نمی شوم . خداحافظ .
نامه یک فرزند شهید به پدر
خدیجه محمّدی
منبع :نشریه قافله نور( پایگاه مقاومت انصار الحسین «ع» قم )