۱۴خرداد است، زمین و آسمان غم تو را به سوگ نشستهاند و مردمانی که بر سر و سینه زنان، فراق تو را شیون میکنند. در ازدحام جمعیت سیاهپوش شور عزاست که به آسمان میپاشد، تنها شدیم، انگار ۱۸سال تنها شدیم و فغان هجدهسال دوریت را چگونه فریاد کنیم، مرد جماران،ای امام. آمدهاند، گم شده از غم دوری تو در شیون، همه آمدهاند با چهرههای شسته شده به اشک دیده با چشمهای مشتاق یک لحظه حضورت و هنوز در باورشان نمی گنجد که چگونه تحمل کردند، هجده سال دوریت را.
خروش جمعیت است که حرم را سیاهپوش کرده، دسته دسته مردان و زنانی که می آیند و موج میزند حضورشان در میانه پرچمهای سبز و سیاه. کاروانهای خسته از سفری دور و پیاده، جوانانی که حتی بوی حضور امام خمینی (ره) به مشامشان نخوردهاست و جوانتر از آنند که پیر جماران را دیده باشند.
آری آمدیم، همه یک صدا در یک پیکر، پوشیده از رخت سیاه، بهآغوش همیشه مهربانت و انگار هنوز طنین فریادت در بهشت زهراست که درفضا پیچیده، روزگاری که فرمان دادی و همه انقلاب کردیم. چادرهای برافراشته در صحن مرقد، زنان و مردانی که در تکاپوی برگزاری آیین سوگواریاند و زائرانی که بیصدای نوحه، اشکشان امان نمیدهد، همه را میبینم و زبانم یارای توصیف کردنشان را ندارد.
صدای پای زائران است که موسیقی حضور یکپارچه مردم ایران زمین را در صحن مرقد مطهر امام خمینی (ره) مینوازد، بوی گلاب میآید و حدیث حضورت که می دانم جاری است در تن و جانمان. و آفتابی کهشرمگین از روشنای خورشیدی چنین آتشین، چهرهدر نقاب میکشد.
چه سخت است توصیف این جمعیت عاشق، جوانانی کهپا برهنه آمدهاند و انگار گرمای داغ آسفالت تفتیده بر پوستشان بیاثر است. مردانی و زنانی که گذر زمان کمرشان را خمیده، پوستشان را چروکیده و گرد خاکستری پیری بر موهایشان پاشیده است، اما با قلبی تپنده از عشق تو آمدهاند، تا نام تو را سینه به سینه و نسل به نسل فریاد کنند.
معمار کبیر انقلاب، بزرگ مرد تاریخ اسلام، روشنای پیامت امروز جهانیان را غرق اندیشه مبارزه برای آزادی کرده است و مردم مستضعف جای جای جهان، الگو گرفته از نام تو، پیامتو و انقلاب تو سالیانیاست که آزادی و خودباوری را تلاش میکنند.