سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   دوستی پادشاهان و خیانتکاران، کمتر می پاید [امام علی علیه السلام]
 

 بسم رب الشهدا

از آن روزی که حاج حسین خرازی با آن لحجه شیرین اصفهانی اعلام کرد که با هفتاد و چند نیروی تحت امرش می تواند وارد خرمشهر شود و این شهر را از رژیم غاصب صدام پس گیرد . بیست و سه سال  گذشته است . چه زود می گذر ایام و انسان فراموش کار است .

خرمشهر که در زمان سلطنت محمد شاه قاجار در محل تلاقی دو رودخانه اروند و کارون ـ انتهای جنوب غربی استان خوزستان فعلی ـ شهری پای به عرصه وجود گذاشت که محمره نامیده شد .

در آن روز حتی نخل ها و جاه های خرمشهر هم خبر نداشتند که روزی فراخواهد رسید که ایران و ایرانی به این شهر و اتفاقاتی که  محمره ( خرمشهر ) را خونین شهر کرد به خود ببالند و وصله جدانشدنی تاریخ شوند .

غروب روز 31 شهریور ، از شدت گلوله های که برسر خرمشهر می ریخت کاسته شده بود . گویی دشمن دارد نفسی تازه می کند تا دوباره کشتار مردم را از سر بگیرد . بیمارستان کوچک شهر دیگر جای برای مجروحین ندارد . مردم هر آنچه از ملزومات زندگی می توانستند بر می داشتند و حتی با پای پیاده به سوی اهواز و دیگر شهر های مجاور روانه می شوند .

و سخنان محمّد جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر که همه پاسداران را در سالن غذاخوری سپاه جمع کرده بود سنیدنی است : بچه ها تمام تعلیماتی که دیدیم برای چنین روزی بوده ...

پس از این سخنان نیروهای داوطلب روانه میدان شدند . دشمن با تمام قوا و تجهیزات بی رحمانه می تاخت و ویران می کرد و جهان آرا چه خوب شجاعت را از حسین علیه السلام  و یاران با وفایش آموخته بود و امروز و این ساعات وقت امتحان دادن و مورد سنجش قرار گرفتن بود .

مهمات و اسلحه مدافعین شهر کم بود . ولی اینان توانسته بودند سه روز مقابل لشکر تابن دندان مسلحه عراق دوام بیاورند و اجازه ورود این اصحاب سخیف بخ شهر را بگیرند .

صبح چهارمین روز تانکها با آرایش هلالی شروع به پیشروی کردند . ایرانیان باموشک آر ، پی ، جی هفت به جان تانکها افتاد ند. عراقی ها تا 19 مهر همچنان در دروازهای شهر و حوالی آن متوقف شدند .

در اولین دقایق بامداد 2 آبان ماه طرح هجوم نهای به اجرا در آمد . سی تا چهل نفر از مقاومین شهر در مقابل انبوه سربازان عراقی مقاومت می کردند . لحظه به لحظه بر تعدادشان کاسته می شد . جهان آرا تعداد را که در نقطه دیگر یجگیده وبرای استراحت به مقر برگشته بودند ، به خیابان فراخواند او با بیسم به آنها گفت : ــ بچه های بیاید که شهر دارد سقوط می کند . اما تعداد نیروهای مهاجم بیشتر از آن بود که بتوانند مقاومت کنند . !!!

بچه های خرمشهر حاضر به تخلیه شهر نبودند . پل در تسلط کانمل عراقی ها بود . شب مقاومت هافرو کش کرد و دشمن بر شهر مسلط شده بود .عده ای از  بچها  که در شهر باقی مانده بودند به گشت و گذار و جمع آوری افرادی که در شهر مانده بودند پرداختن . آخرین بار به مسجد شهرشان سرزدند و بوسه بر در و دیوار با آن وداع کردند .

تمام شهر در محاصره دشمن و تنها راه باریک زیر پل محلی است برای خروج از شهر یکی از بچهای خرمشهر با تیربارمواضع دشمن را هدف قرار داد تا باقی دوستانش از زیر پل عبو ر کنند و آنقدر مقاومت کرد تا همه از زیر پل عبور کنند و  دست آخر خود به شهادت رسید . در آن سوی کارون بغض یکی از بچه ها ترکید و بر لب رودخانه ایستاد و رو به شهر ش فریاد کشید :

ــ خرمشهر صدای مرا می شنوی ؟ خرمشهر به بعثی ها بگو ما بر می گردیم ! آزادت خواهیم کرد .

در آن ساعتی که « ارتشبد ص د ا م حسین ! » مست و دیوانه فرماندهان ارتش از هم گسیخته اش را در صبح روز سوم خرداد سال 1361 ــ درست 575 روز پس از تصرف خرمشهر ــ زیر شلاق ناسزا و فحش گرفته بود ، صدای بی سیم در قرار گاه کربلا بر خواست جوانی بود با لهجه اصفهانی که علی صیاد شیرازی را کار داشت . او با کد و رمز به فرماندهی قرار گاه کربلا گفت که می تواند با نیروهایش که هفتاد نفر بیشتر نبودند خط عراق را بشکند و وارد خرمشهر شود . . این جوان ، حسین خرازی فرمانده 25 ساله تیپ 14 امام حسین ( ع ) بود .

تا چشم کار می کند توی خیابانها و کوچه های خرمشهر ،عراقی ها صف بسته اند و دست ها بر سر منتظر اسارتند !

 ساعتی از ظهر نگذسته ، موعد پیروزی فرارسید . درست 575 روز خرمشهر در چنگال دشمن اسیر بود و حالا دیگر وقت آزادی است . نیروهای ایرانی ساعت 13 وارد شهر شدند. و ساعت 14 خبر آزادی خرمشهر مردم تمام ایران را به خیابانها کشاند . اما در خرمشهر رزمندگان خود را به مسجد جامع رساندن و نماز شکر بر جای آوردند .

در گوشه ای از شهر بهروز مرادی ( خرمشهری سبزه روی که در آن 34 روز مقاومت در کنار یارانش از شهر دفاع کرده بود ، بروی تابلوی نوشت :

خرمشهر جمعیت 36 میلیون نفر . )

و این مارش را خیلی ها هنوز هم در خاطر دارند



 



سلام دوستان سالگرد آزاد سازی خونین شهر را تبریک میگم امیدوارم که شرمنده خون شهدا که در این شهر جان خود را نثار آرمانهای والی مذهبی ملی کردن نشویم .  یا خواهش داشتم لطفا  مشکلات این قالب را با بنده در میان بذاریند و در کل نظرتون را در مورد این قالب بگید . خیلی تلاش کردم که چند تا قالب برای این روز تهیه کنم و در اختیار بچهای خوب و صمیمی پارس بلاگ قراردهم ـ البته شما همتون استادید توی طراحی قالب ـ ولی این حاج علی ما اجازه نمی دهد که !! انشاالله در اولین فرصت اقدام خواهم کرد . اگر که او بخواهد . فی الحال دوستانی که مایل به استفاده از این قالب هستند اعلام کنند بنده در خدمت گذاری حاضرم .

 

و من الله التوفیق                    

عبد الحسین کربلائی مهدی  



کلمات کلیدی :
  نوشته شده در  دوشنبه 84 خرداد 2ساعت  7:43 عصر  توسط عشاق                نظرات دیگران()
آدرس مستقیم این نوشته


لیست کل یادداشت ها
خیبری ساکته،دود نداره سوز داره
برای دل تنگی خودم
جلوه ای از عبادت امام رضا علیه السلام
کلنا عباسک یا زینب...!
اسلام علیک یا ابوتراب
برای مرغ سحر رسانه ملی، فرزاد جمشیدی
حماسه حضور
جانستان بلوچستان (قسمت نهم)
برگرد(خیبر)
کاش نماز عیدفطر را به امامت مولای غریبمان اقتدا کنیم؟
من و شلوارم...
جانستان بلوچستان (قسمت هشتم)
روح جهاد و اخلاص مرزی نمیشناسد.
جانستان بلوچستان (قسمت هفتم)
عاشق شدیم و عاشق حیران ما شدند
[همه عناوین(201)][عناوین آرشیوشده]