جمعه 27/12/89
« قافله ی ما قافله ی از جان گذشتگان است هر که از جان گذشته نیست با ما نیاید!» شهید مهدی باکری
" مهاجر؛ دل از سامان و سنگینی های نفس می کَند تا طعم آزادی از قیود را بچشد."
خادم گروه جهادی شدن؛ یعنی تو باید اعضا،جوارح و جوانح را به خدمت بگیری برای خدمت! و این میسر نمی شود مگر با تهذیب، مراقبه و محاسبه!
حضور در اردو جهادی تمرینی است برای دور شدن از روزمرگی ها و تکرارها، از غفلتها و زنگارها، از عدم حضور و ظهورها و تو برای استفاده باید نباشی آنچه همیشه هستی، باید پازل زندگی ات را به هم بریزی، باید دست بکشی از بسیاری از بودنت هایت برای نبودن!
و تو اگر بخواهی به همان نیت یکنواخت و همیشگی ات از خواب برخیزی بی آنکه اندکی توجه و تضرع و استغاثه چاشنی حضورت نکنی، قطعا دستاوردی بیش از تجربیدن تجربه های تازه و متفاوت به دست نخواهی آورد. پس بنا به فرموده ی امام خامنه ای؛ "این اردوهای جهادی را قدر بدانید"
و تو اگر می خواهی کار دنیا و دینت اصلاح شود باید جهاد را قدر بدانی و مجاهد باشی.
"به خدا قسم که کار دنیا و آخرت کار دنیا و دین جز با جهاد درست نمی شود." مولای مجاهدان امیرالمومنین (ع)
شنبه 28 اسفند 89
از حضور ما در سرزمین محرومیت ها و مرحومیت ها، سه روز بیشتر نمیگذشت که کم کم سرو کله ی تعدادی از اهالی روستاهای اهل تسنن برای حضور در کلاس های گروه پیدا شد، اتفاقی که با پیش بینی ها و جلسات توجیهی مسئولین گروهمان همخوانی نداشت، و البته این تلفیق مذهب شیعه وسنی کار رابرای ما سخت تر اما شیرین تر میکرد!
که اگر ذکاوت و دقت بخرج نمی دادی در مدیریت عواطف و دیدگاه های محلی مردم ، گاهی فضای رقابت بین هم دینان شیعه وسنی در بدست آوردن توجه و محبت اعضای گروه جهادی منتظران خورشید کار را به دعوای لفظی میکشاند و تحیّر و سرگردانی ما در تلاش برای ایجاد وحدت میان شیعه وسنی!
وقتی در برابر نگاه های تند و بُراق شده ی تعدادی نوجوانِ شیعه در برابر علاقه ی یک دختر سنی به پلیس شدن و پوزخندهای دخترانه شان که؛ در کشور شیعه جایی برای یک پلیس سنی وجود نخواهد داشت!! مبهوت می مانی!
و از آن درد آورتر که دختر سنی از مدینه ی فاضله ای بنام عربستان!! یاد میکند که آنجا برای یک زن امکان پلیس شدن! و رشد کردن! وجود دارد و تو حسرت میخوری از تزریق این جهالت آخرالزمانی اعراب جاهلی (وهابی)در سرقت دین ها و دیدگاه های نوجوانان ایرانی!!!
پایبندی به اصول انقلاب، بدون مجاهدت در راه نجات مستضعفان ومحرومان، سخنی بی معنی و ادعایی پوچ است. امام خامنه ای(مدظله العالی)
امشب، بعد از برگزاری آموزش نظامی ویژه بانوان ده و نگاه های هیجان زده و ذوق زده شان برای خشاب جازدن،گلنگدن کشیدن، تک تیرزدن و دنبال کردن امتداد نگاهشان در ردیابی تیرها و اصابت به هدف، نوبت به برگزاری یادواره شهدا رسید ، برای بچه های جهادگر که دوسالی است عطای اردوی راهیان و روایت گری های گردان تخریبش را به لقای سرزمین آفتابی بلوچستان بخشیده اند این یعنی لختی برای ناله های برآمده تا تمنای شهادت...
حس و حال اهالی هم، حسابی حال وهوای سُفال های تِرک برداشته ی دل های ما را ورزیده تر کرده بود....
تا از این گِل های ورزیده،گُل های انصارالمهدی(عج)بروید.
****
یکشنبه29/12/89
سلام خدا بر مجاهدان راه حق!
«مبارز و مجاهد حقیقی کسی است که با خودش به مبارزه برخاسته!»
بحث بر سر ساختن نیست،
مطلب اوّل خراب کردن است!
و این چیزی است که به عنوان یک اصل مقدماتی باید حل شده باشد…برای همه!
البته این هم یک نظر است!....نظر شخصی
و چه قدر زیباست هم دردی با صورت های چروکین و دل های آیینه ای روستا
که در آن دلها «من» دردسترس نیست حتی اگر بعدا شماره گیری کنید...
خراب شده و جایش را به« او » داده
هرچه می بینی یاد اوست ،
مشکلات و کمبود ها را می بینی درک می کنی
احساسات تو دگرگون می شود...
بی تاب می شوی..
امروز در آخرین نَفَس های سال 89 ؛سوزش سختی را در سینه ام احساس میکنم...
وقتی نیاز به فریاد پیدا میکنی و یک چاه!