سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   در مردمی که نه خود نیک خواه اند و نه نیک خواهان را دوست دارند، خیری نیست . [امام علی علیه السلام]
 

از پا حسین افتاد و ما بر پای بودیم
زینب اسیری رفت و ما بر جای بودیم
اسلام گرایان سومالی بعد از سال ها سرکوب و دو بار دخالت مستقیم آمریکا برای جلوگیری از قدرت گرفتن آن ها بالاخره توانستند حکومت تشکلیل دهند. اتیوپی و آمریکا وارد حمله مستقیم با سومالی شدند. آن ها از مسلمین جهان کمک خواستند... همه چیز تمام شد. رهبر آن ها هم دسگیر... سیاهی هم به زغال ماند! پوست سیاه آن ها را نمی گویم، صورت های سیاه خودمان را یادم می افتد.
جمع دانشجویان خارجی بود که برای اردو به ایران آمده بودند. از سابقه ی کارها در مورد جهان اسلام در ایران گفتم. مترجم ترجمه نمی کرد. می گفت « راستش را بگید شما برای چی از این حرف ها می زنید؟ » باورش نمی شد راست بگوییم. می گفت شما همیشه سکوت می کنید. سرم را پایین می اندازم، عرق شرم روی پیشانی ام می نشیند. به یاد صورت های سیاه خودمان می افتم.
قرآن را باز می کنم سوره زمر می آید: « روزی که آن هایی که حقایق را پوشاندند می بینی که چهره های شان سیاه است... » دیگر نمی توانم بخوانم قرآن را می بندم. صورت های سیاه یادم می افتد. در یک سایت خارجی می بینم 23 فوریه روز جهانی چچن است. سالگرد کشتار بی رحمانه ی 500 هزار چچنی! شک در چشم هایم جمع می شود یک خبرنگار خارجی بهم گفته بود حرف های شما راست نیست چرا آن جا سکوت کردید. با خودم می گویم نا سلامتی این جا ام القرای جهان اسلام است! صورت های سیاه یادم می افتد.
زیارت عاشورا را باز می کنم. آخر محرم است دیگر! « خداوند لعنت کند آن ها را که شما را به شهادت رساندند و آن ها را که با سکوت خودشان زمینه سازی کردند... » زیارت عاشورا را هم نمی شود تا آخر خواند. صورت های سیاه یادم می افتد.
از دست ما بر ریگ صحرا نطع کردند
دست علمدار خدا را قطع کردند
206 نفر از نماینده های مجلس با نوشتن نامه ای تخریب بخشی از مسجدالاقصی را شدیدا محکوم کردند. در نامه ای دیگر 221 نفر از نماینده های مجلس از رئیس دانشگاه آزاد تقدیر کردند. با خودم فکر می کنم مسجدالاقصی به اندازه رئیس دانشگاه آزاد ارزش نداشت. صورت های سیاه یادم می افتد. انتخابات در پیش است، قطعا آن جا جوری رأی می دهیم که این اتفاق نیفتد...
طبق همه وقایع اولین چیزی که به ذهن بچه ها می رسد، تجمع است. دیگر خودمان هم حالمان به هم می خورد. حمله به سفارت ها هم هم شورش در آمده است. چه قدر پرچم آن ها را شدیدا آتش بزنیم! دیگر همه دنیا هم می دانند فقط شعار می دهیم و از شعارهای ما همه ی عالم خنده شان می گیرد. صورت های سیاه یادم می افتد...
چون بیوه ها ننگ سلامت ماند بر ما
تاوان این خون تا قیامت ماند بر ما..
انقلاب کردیم که در مقابل استکبار بایستیم. انقلاب کردیم که از مستضعفان جهان حساب کنیم. انقلاب کردیم چرا که هر جا که کفر و شرک هست مبارزه هست و نقاب کردیم که هر جا مبارزه هست ما هستیم...
یکی sms زده: « فردا 18 محرم روز تغییر قبله ی مسلمین است، و امروز دیوار غربی مسجدالاقصی قبله ی اول مسلمین منهدم شد. تخریب هم چنان ادامه دارد و هنوز غیرت مسلمین به جوش نیامده.
Sms بعدی می رسد، در تهاجم ارتش یمن به ناحیه شیعه نشین شمال صدها تن از شیعیان به شهادت رسیدند... یمن نقطه ی استراتژیک برای شیعه است، جایی که قیام یمانی یکی از نشانه های ظهور از آن جا آغاز می شود... صورت های سیاه یادم می افتد. قرآن را باز می کنم. این آیه می آید « هر که از شما از راه حق باز گردد، خداوند به زودی گروهی را در این راه می آورد که آن ها را دوست دارد و آن ها هم آن ها را دوست دارند... » به فکر فرو می روم غیر از صورت صورت سیاه چیز دیگری هم یادم می افتد...
استاد ما می گفت: خیال نکنید این آرمان ها می میرند. خدا کسانی را می آورد که این آرمان ها را پی گیری کنند. حیف آن است که شما می توانستید زمینه ای را بسازید که دیگران محکم تر قدم بردارند. اگر شما برای ظهور کاری نکنید یک روزی بالاخره گروهی حاضر می شوند که خودشان را برای دین هزینه کنند، و خدا هم آن اتفاق جهانی را برای آن ها انجام می دهد.
صحیفه امام را باز می کنم. جلد اول، اولین پیام امام: « بگو تنها شما را به یک چیز موعظه می کنم برای خدا قیام کنید. دو نفره و یک نفره... » قیام برای خود تنها راه اصلاح دو جهان است... قلبم از امید پر می شود... روزهای آخر محرم است، لای این همه روضه های سیاهی که می خوانند چشمم به حدیثی از امام حسین می افتد: « هر کس آماده است که خون قلبش را در راه ما ببخشد و مقصد خود را لقای خدا قرار داده. با ما حرکت کند... »
باید این راه پر از غرش شیران بشود
راه سر مست ز پافنگ دلیران بشود
ده ها کار می شود کرد. سرم را روی میز می گذارم با صدای زنگ یکی از بچه ها از خواب بیدار می شوم صبح شده و من خوابم برده بود. می گوید برای فلسطین نشریه در بیاوریم. دست به قلم می برم. باید دیگران هم بیایند می شود. یعنی باید بشود...
این یک گفت که آن سوی افق مردی هست
و اگر هست بدانید که ناوردی هست



کلمات کلیدی :
  نوشته شده در  سه شنبه 86 اردیبهشت 11ساعت  6:49 عصر  توسط سید احمد ایمانی                نظرات دیگران()
آدرس مستقیم این نوشته


لیست کل یادداشت ها
خیبری ساکته،دود نداره سوز داره
برای دل تنگی خودم
جلوه ای از عبادت امام رضا علیه السلام
کلنا عباسک یا زینب...!
اسلام علیک یا ابوتراب
برای مرغ سحر رسانه ملی، فرزاد جمشیدی
حماسه حضور
جانستان بلوچستان (قسمت نهم)
برگرد(خیبر)
کاش نماز عیدفطر را به امامت مولای غریبمان اقتدا کنیم؟
من و شلوارم...
جانستان بلوچستان (قسمت هشتم)
روح جهاد و اخلاص مرزی نمیشناسد.
جانستان بلوچستان (قسمت هفتم)
عاشق شدیم و عاشق حیران ما شدند
[همه عناوین(201)][عناوین آرشیوشده]