ساعت ویکتوریا

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 

او، سرآغاز جوي‏بارهاي سيراب از نور!

صداي بال‏هاي مَلَك را بر فراز چشمان‏تان مي‏شنويد؟
آه! بال‏هاي فرشتگانِ عاشق، كه وجودشان را مي‏خواهند فداي بنده‏اي خدايي كنند، مي‏بينيد؟
لحظه‏اي بيش تا آغاز بال‏گشودن فرشتگانِ آمده از سراي يار نمانده است.

بايد شتاب كرد...

اما...
چگونه بايد به پيش‏واز گل‏هاي سپيد و شايد سرخِ آسماني رفت؟!

چشمانم را بستم...
شما نيز! آري ببنديد...
چاره‏اي نيست جز اين...

واااااااااي!
بال‏هاي فرشتگان نرم‏خويِ فرستاده از جانب دوست را لمس مي‏كنيد؟

آري...
باز كنيد...
چشمان‏تان را مي‏گويم...

تمام شد...
انتظار را مي‏گويم...
كوله‏بارهاي‏تان را از بوي ديگران بزداييد و پر از عطر او كنيد...
رسيديم...

سفره گسترده مهرباني و بخشندگي ديار لب‏ريز از روزهاي‏خدا...

بار بيندازيد و دست‏ها را بشوييد و نگاه‏تان را بر سفره بدوزيد و ...

ياعلي