سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   قناعت دولتمندى را بس و خوى نیک نعمتى بود در دسترس . [ و حضرتش را از معنى « فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیّاةً طَیِّبَةً » پرسیدند ، فرمود : ] آن قناعت است . [نهج البلاغه]
 

بسم رب الشهدا والصدیقین

رفتند اهل دل تا شهر سبز عشق

مامانده ایم چون که سعادت نداشتیم

روایت تصویر فراق لاله ها

پرواز را به خاطر به سپار پرنده رفتنی است . 

             

برای دیدن ادامه تصاویر اینجا کلیک کنید !


بردار زرخ ، نقاب تزویر

روبه نشود به چهره ی شیر

محزون ننما بین رفیقان

شادی نشود به اشک پنهان

نامرد ، مزن نقاب مردی

بی درد فقط سراب دردی

رسوا ! نبود نقاب چاره

تزویر مکن به جامه پاره

از آه مگو ، تو حرف سردی

چون کبک سرت به برف کردی

ای زاغ ترا چه رسم طاووس

بر گیر زتن خرقه سالوس

از بوته هرز ، گل نیاید

برشاخه کج ، ثر نشاید

ای ظلمت شب ،  ترا چه مهتاب

ای سنگ ، مگو زنر می آب

بدرود دوستان ! شعر از دوست عزیزم آقای مهدی کیومرزی ( مهاجر )



کلمات کلیدی :
  نوشته شده در  یکشنبه 84 آذر 13ساعت  9:32 عصر  توسط عشاق                نظرات دیگران()
آدرس مستقیم این نوشته

بسم رب الشهدا

 شهادت ششمین اختر تابناک امامت امام جعفر صادق(ع) بر عموم مسلمانان تسلیت باد.

و سکوت برای حال و  روز من بهتر از  فریاد است .

از اطاعت و عبادت چه می دانم . !

 



با تشکر از داداش زهیر بابت عکس ها .

 

برای دیدن تمام عکسها به سایت نقش نگار برید .



کلمات کلیدی :
  نوشته شده در  یکشنبه 84 آذر 6ساعت  2:32 عصر  توسط عشاق                نظرات دیگران()
آدرس مستقیم این نوشته

بسم رب الشهدا

درد ...

روزی بود که در خانه ای باز می شد و تجلاّیی با قدی رعنا و گامهایی مستحکم پای در کوچه ها و خیابان های شهر می گذارد ملائکه هم بودند . همراه و همراه او . روزی بود که صدای یاحسین در شهر طنین انداز می شد .

چه خبر است ؟‌

گوئی امام عصر (عج) آمده است .

اما نه اینان سربازان خمینی اند . اینان فدایان روح الله و پیشمرگ اویند که راهی اند به سوی نینوا ، کربلای ایران . روزی بود که خبر می آوردند ای جماعت کوچه و شهر ، پارچه های سیاه را بر درها و کوچه ها بزنید ، آورند این فدائیان را .

و آن هنگام می دیدی که چندین تابوت بر دستان مردم تشیعیع می گردد . چه خبر است ؟

دوباره مادری فریاد می زند . خواهری زجه می کشد ، پدری آرام با خویش نجوا می کند و اشکان خود را از جماعت بزیرکی می روباید . برادری دست بر کمر گذاشته و غمگین است .

آری آوردند این پیشمرگ ها را آوردند .

آن روزها جهاد معنایی دیگرداشت آن روزها اطاعت اولین و آخرین کلمه بود ، برای خود ارزش و اعتبار داشت . آن روزها وقتی کسی عازم قتلگاه جبه ها بود خاک زیر قدمهایش را خاک تییمم می کردند آری به والله چنین بود ... چه بگویم از درد دلتنگی ، خاطره ... عشق . سوختن ...

هنوز هم عدّه ای را نیاورده اند هنوز هم خانواده ای چشم به راه است . ای مردم شما را چه شده است ؟ هنوز چشمان کم سو مادری در دستگیره در مانده است .

وقتی کوچه ها و خیابان ها را می نگرم طاقتم طاق می شود . دلم می گیرد . آخر این شهر برای خودش حالی داشت روزهای شیرینی داشت اما حال .............

باید هم چنین باشد شهری که تجلاّیی ، شفیع زاده ، یاغچیان ، رهبری ، موسویان ، جوادی ، فاتح ، قصاب ، عبد الهی ، با لا پور ، پاشانی ، دولتی ، کاظمی ، شیرخانی ، اصغری راد ، برادران ،  شمع آبادی ها ، (‌ می خواهی تا پائین صفحه برایت اسم بنویسم شاید نام شهدای تو نیز بخاطر بیاید ! ) و هزاران هزار بوته الهی خود را از دست بدهد و فقط افسوس گذشته را بخورد بهتر از این می شود ؟

گویی زلزله ، طوفان ، سیلی آمده است و حیا و غیرتو ایمان و اعتقادات و عهد پیمان ها را با خویش برده است . یک نفر نیست ( در عمل ! ) بگوید ای مردم مگر اینها به خاطر شما نرفتند ؟ مگر اینها برای اعتقادات و آسودگی شما نرفتند ؟ ای مردم شما را به خدا نمکدان نشکنید ؟ ای مردم عدّه ای مفقودند شمارا به خدا کمی انصاف کنید . شما یی که از خشونت سخن می گوئید ظلم نکنید ...

کمی ساکت باشید و فقط گوش کنید . آیا صدایی نمی شنوید ؟ ...

این عزاداری حاج رضا راروئیان است که از بلند گوی مسجد پخش می شود . این صدای تکبیرة‌ الاحرام حاج همت در صف اول نماز است . این خنده ها و صحبت های حاج حسین است که از هر نقطه شهر می توان شنید . شمارابه خدانگاه کنید هنوز بوی اسفند  آن مادر شهید که به بدرقه فرزندانش امده است به مشام میرسد .

هنوز جاده ای که فدائیان روح الله از آن گذشته اند را می توان دید . هنوز امانت های شهدا در دستانمان است ، ای مردم شما را به خدا خیانت نکنید .

نمی دانم هنوز هم تکه پاره شهدا بر روی خاک شلمچه و طلائیه هست یا نه ؟ ولی می دانم که اگر روزی بدانجا راهم دهند صدای آن را خواهم شنید .

ای مردم هنوز گردان امام حسین در محاصره است ای مردم هنوز غروب عملیات خیبر و بدر برای ما تمام نشده است ، هنوز از دست قطع شده مشهدی عبادی در خیبر خون می چکد . هنوز از سر مهدی باکری خون می اید . هنوز رد گلوله ها بر بدن شهیدانمان مانده است ، هنوز ترکشهای والفجر 8 در بدنهای عدّه ای سر ناسازگاری دارد هنوز گاز بمب های شیمیایی از نفس عدّه ای با سرفه بیرون می آید ، ای مردم شما را به خدا از یاد نبرید هنوز سری در لابه لای سیم خاردار مانده است . هنوز بسیجیان عملیات خیبر تشنه مانده اند و مهمّات ندارند به والله مجروحین در خطّ مانده اند . هنوز کامها تشنه اند . ای مردم بسیجیها در خیبر پلک بر روی هم ننهاده اند به والله خسته شده اند .

مددی ! کمکی آیا کسی هست کمکی کند هنوز فدائیان حسین را نیاورده اند ای مردم ......... آه !

آه ! چه می گوئی از قافله مانده . سکوت کن . مگر نمی بینی که زمانه تغیر کرده است .مگر تو خود از اطاعت و عبادت چیزی می دانی که این گونه سخن می رانی . اینجا دیگر افتخار ، بسیجی بودن و ولایی بودن نیست . اگر بسیجی باشی و هویت نداشته باشی ، کد نداشته باشی ، کارت نداشته باشی دیوانه ای . اگر جانباز باشی و در بنیاد جانبازان درصد نداشته باشی عقب مانده ای . اینجا ریش گذاشتن انسان را به قرون وسطی می برد . اینجا افتخار و عجله کردن شرکت در نماز جماعت مسجد نیست . اینجا دیگر حیاء معنی ندارد . نامحرم و محرم مفهومی ندارد . اینجا .... اینجا ...

آری تاریخ تکرار می شود . حسین بن علی (ع) به مسلخ کربلا خواهد رفت . مردم جماعت کوفه نشویم ، اطاعت از رهبری را فراموش نکنیم .

مگر نمی دانیم فاطمه ( س)‌برای چه بین درو ....... فاطمه . فاطمه . فاطمه .............

قربان آن فاطمه ای که از چشم نا محرم به پشت در و دیوار پناه می آورد . امّا چقدر این پناهگاه نامرد و ظالم بود .  فاطمه . فاطمه . فاطمه .............

امّا شهداء هنوز دلمان تنگ شماست . هنوز عدّه ای ازما بر روی عهدی که با رسول امضا کردیم پایبندیم . هنوز لحظاتی که شما را به سوی جبه ها بدرقه می کردیم را فراموش نکرده ایم ، هنوز این را می بینیم و آه می کشیم . هنوز بدن ها و انگشتان قطع شده تان را بر روی سجّده های نماز مشاهده می کنیم هنوز سر بندتان را بر روی سیم خاردارها می بینیم هنوز راه میدان مین و معبرش را به خاطر می آوریم . ...

هنوز هستند پرستو هایی که اینجا هرشب به آسمان نگاه می کنند و شب های عملیات را می بینند . هنوز سنگر ها و منا جاتهایش از ذهنمان بیرون نرفته است .

 هنوز ...

آه ! چه می گوئی از قافله مانده . سکوت کن . مگر نمی بینی که زمانه تغیر کرده است .مگر تو خود از اطاعت و عبادت چیزی می دانی که این گونه سخن می رانی .

منبع : دفتر سبز !



کلمات کلیدی :
  نوشته شده در  یکشنبه 84 آبان 22ساعت  2:10 عصر  توسط عشاق                نظرات دیگران()
آدرس مستقیم این نوشته

<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت ها
خیبری ساکته،دود نداره سوز داره
برای دل تنگی خودم
جلوه ای از عبادت امام رضا علیه السلام
کلنا عباسک یا زینب...!
اسلام علیک یا ابوتراب
برای مرغ سحر رسانه ملی، فرزاد جمشیدی
حماسه حضور
جانستان بلوچستان (قسمت نهم)
برگرد(خیبر)
کاش نماز عیدفطر را به امامت مولای غریبمان اقتدا کنیم؟
من و شلوارم...
جانستان بلوچستان (قسمت هشتم)
روح جهاد و اخلاص مرزی نمیشناسد.
جانستان بلوچستان (قسمت هفتم)
عاشق شدیم و عاشق حیران ما شدند
[همه عناوین(201)][عناوین آرشیوشده]